، Nashriyeh2005@gmail.com
چکیده: (2765 مشاهده)
اواخر سال دوم خدمت من در آنجا که آقای فیوضات در رأس فرهنگ آذربایجان بود و از سوابق کارهای من نیز اطلاع داشت روزی مرا پیش خود خواند و پرسید: آیا درست است که در ممالک مترقی برای تربیت خردسالان سه، چهار ساله بنگاههایی وجو دارد؟ من شنیده بودم که در پایتخت روسیه چنین بنگاه هایی وجود دارد ولی به چشم خود ندیده بودم. دیگر اینکه اگر چنین شخص با اطلاعی نیز پیدا می شد در راه تهیهی وسایل کار صدها مشکل وجود داشت که حل آنها کار آسانی نبود و در آن زمان، کدام معلم و مربی بود که بداند یک تکه چوب بیمقدار و یک مشت گل و خاک و کاغذ باطله در خانه و مدرسه از جمله وسایل مهم کار تربیت نوباوگان است؟ کودکستان نیازمند قصه و سرودها و نمایشنامهها و بازیها و خلاصه فرهنگ مخصوص به خودش است و در آن زمان نه فقط کسی از وجود آنها خبر نداشت بلکه در نظر مربیان فاضل نیز این قبیل چیزها معنا نداشت و آنها را ناقابل و زائد و هرزه می دانستند و اولیای اطفال هرگز راضی نبودند جگر گوشههاشان با آن هرزه ها ارتباطی داشته باشند. باری در آخر سال دهم عده ی شاگردان بالغ بر 30 نفر می شد و توانسته بودم بر اثر کوشش و زحمت فراوان توجه مردم و وزارت فرهنگ را به این دبستان جلب کنم و از این رو تا حدی از اندیشهی معاش فارغ بودم ولی کار من بسیار سنگین و توان فرسا بود زیرا درس دادن و اداره کردن سی شاگرد کر و لال با دست تنها از جمله کارهایی است که شاید در دنیا کم سابقه باشد.
نوع مطالعه:
مروری |
موضوع مقاله:
آسیب دیده شنوایی دریافت: 1398/11/9 | پذیرش: 1398/11/12 | انتشار: 1398/11/12 | انتشار الکترونیک: 1398/11/12
ارسال پیام به نویسنده مسئول